آقای شهردار ...
آقای شهردار بگویید اینقدرعوض نکنند
رنگ و روی این شهرِ لعنتی را …
این پیاده رو ها ، میدان ها ، رنگ و روی دیوار ها …
خاطراتم دارند از بین می روند ...
آقای شهردار بگویید اینقدرعوض نکنند
رنگ و روی این شهرِ لعنتی را …
این پیاده رو ها ، میدان ها ، رنگ و روی دیوار ها …
خاطراتم دارند از بین می روند ...
چه یکی باشد چه صدتا ، خوب که باشد دمار از روزگارت درمیاورد …
خاطرات را میگویم...
عابرانی که از کنارم می گذرند مست عطر تنم می شوند
و نامش را که می پرسند دلم می لرزد ؛
چگونه بگویم خاطرات توست ؟!
تقصیر از من است...
آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی
یادم رفت بپرسم کنار خودت یا خاطره هایت ؟؟؟
از اتاق خاطراتم بوی حلوا بلند شده است ؛
آرام فاتحه ای بخوان …
شاید خدا گذشته ام را بیامرزد ....
به این که راحت دروغ میگی عادت کردم
ولی دلم میسوزه وقتی برای اثبات دروغت میگی
به جون تو دوستت دارم ....
بیشتر از آنچه سزاوارش باشم بهم صدمه زدی
فقط به این خاطر که بیشتر از آنچه سزاوارش باشی
عاشقت بودم ...
کاش میشد بازی را از آخرش شروع کرد و
بین دو نیمه میزدم به چاک تا حماقت هیچ آغازی را نبینم...
به او بگویید : خیالش راحت !
شادیش را اشک می ریزم ...
لازم نیست بلندتر بخندد....
خدا لعنت کند دل بیچاره ی من را ....
هی لعنتی …اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ..
شاید عاشقت بودم،روزی …..!ولی ببین بی تو
هم زنده ام،هم زندگی میکنم …
فقط گاهی در این میان،یادت…
زهر میکند به کامم زندگی را …
همیــــــــن
عشق زندگی میبخشه . . . عذاب نمیده !
اگه عذاب کشیدی یکم فکر کن شاید عشق نبوده . . .
ارسالی از نازنین
من و یک پاییز و یک مهر در جاده ای پر پیچ و خم
از برگ های نم پاییزی
کمی مه و کمی بوی آتش
چه لذتی داشت اگر تو هم کنارم بودی …