حلالم کند ...
من از تو هيچ نميخواهم ...
فقط به کسي که دوستش داري بگو...
حلالم کند که هنوز شبها با ياد تو مي خوابم...
من از تو هيچ نميخواهم ...
فقط به کسي که دوستش داري بگو...
حلالم کند که هنوز شبها با ياد تو مي خوابم...
ميگويند يک روزي هست که چرتکـه دست ميگيرند
و حسابو کتاب ميکنند.
و آن روز تـــو بايد تاوان آن چه با من کردي را بدهي!
فقط نمـــيدانم،
تـــاوان دادن آن موقع تـــو، به چه درد من ميخورد؟
حــال و روز زنــدگــی مـن را ،
وقـتــی نبـاشـی یــک کـلمه تــوصیــف می کنــد
الـفـــاتحه…
ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﻲ ﺣﺮﺻﻢ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ ؟؟؟
ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺗﺎ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻫﺮﭼﻲ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺩﺍﺷﺖ به ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺗﺎ به
ﺣﺴﺎﺑﺸﻮﻥ ﺑﺮﺳﻢ
ﻭﻟﻲ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺰﻧﻢ ﻫﺮﮐﻲ ﺍﺯﺵ ﻣﻴﭙﺮﺳﻪ ﮐﻴﻪ ،
ﻣﻴﮕﻪ : هیشکی ﻧﻴﺴﺖ ﻣﺰﺍﺣﻤﻪ...
زنگ زدند ؛ رفتگر محله بود ، گفت :
آقا این عکس رو دیشب توی زباله های شما پیدا کردم !
عکس تو بود …
وقتی رفتی فهمیدم دوزخ چیست
وقتی چشمانم منتظرت ماند فهمیدم برزخ چیست
حالا بیا و بهشت را معنا کن …
هر وقت دعوامون میشد تو آخر شب اس ام اس می دادی,
من که بدون تو خوابم نمیبره!!
منم میگفتم تو نـــفـــــــس منـــــی,من نفس نکشم که زنده
نمیمونم......
هــــــــی...
چه زود فاصله ها بینمون زیاد شد...
چه زود بدون من خوابیدن رو یاد گرفتی...!
چه آسون بدون تو نفس میکشم......
اعتماد مـــــمـــــنـــــوع .....
نوشت سلام نفس ....
کسی کـــــه چند دقیقه پیش شـــــب بــــــــــــخـــــیــــــر
گفته بود ....
بــــاخـــتــم تـــا دلـــــــخــــوشـــت کـــنـــم !!!
بـــدان کـــه بـــرگ بـــــرنــــده ات ســـادگـــیـــم نــــــبـــود !
دلـــــــــــــــــــــم بــــــــــــــــود لعنتــــــــــــــــــــی !!!
راهه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت!
صداقت ؛
مهربانی ؛
زیاد به “تو” توجه داشتن ؛
و خیلی حماقت های دیگر …
این روزها ، هرچه خائن تر باشی ،
دوست داشتنی تری …
در لابه لای دلشوره ها و تـرس هایـم،
لب پرتگاه ایستاده ام..
میدانم دستـــــــم را نمیگیری..
فقط محض رضای خدا.. پرتــــــم نکــن…
ﻣﺸﺘﺮﮎ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ
ﻃﻌﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ...
ﺑﺎﻭﺭ کن ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮﯾﯽ که
“ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ”
ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ …
در من
کوچه هاییست که با تو …
سفر هاییست که با تو …
روزهایست که با تو …
شبهاییست که با تو …
عاشقانه هاییست که با تو …
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم ؟
زودتر بیا ...
اين روز ها جاي خالي "تو" را با
عروسكي پر ميكنم همانند توست مرا
" دوست ندارد "" احساس ندارد "
اما هرچه هست" دل شكستن
بلد نيست ...
ﮐﻠﻤﺎﺕ ﭼﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ …
ﺍﺯ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ …
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ …
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻧَﻔَﺲ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺒﺮﯼ ،
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻔﺲ ﻫﺎ ﻣﺮگ ﺗﺪﺭﯾﺠﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﺗﻀﻤﯿﻦ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...
یــادت باشــہ وقتــی از کَســی میشنَوی
بیــا دوست معمولــی بــاشیم ,
یَعنــــی بِمون تــو آب نَمک ...
تـا هَر وقت حوصِلم سَر رفت بـاهات
سَرگرم شَم...