تقاص....
دعایم برای خوشبختیت نگرفت . . .
خدا چه زود تقاص دلی را که شکستی
دستت داد . . .
می گویند :
خوش به حالت !
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو
نیاوردی . . . !
نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند ،
نه ابرو . . . !
گـريه آخر شب هايم انـگار کافي نـبود
اين روزهــــــــــــــــا
به يـاد صـبح بـخير گـفتنهايت اول صبـح ها هم
گـريه ميکنــــــــــــم…
برای یک ماه نبودنت را سکوت می کنم . . .
سحر با یک عکس ، افطار با یک خاطره . . .
من عاشقه اين متنم پسر: ضعیفه!دلمون برات
تنگ شده
بود اومدیم زیارتت کنیم!
دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ ...پسر: خب…
منزل بگم چطوره؟
دختر: وااااای… از
دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید
ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه…اصلاباهات قهرم.
پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟
… آشتی؟
دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟
پسر: دلم! آها
یه کم می پیچه…!
ازدیشب تاحالا. دختر: …
واقعا که! پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم
اصلا… خوبه؟
دختر: لوووس! پسر: ای
بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه
نازکش نداری ها!
دختر: بازم گفت این
کلمه رو…! پسر: خب تقصرخودته!
میدونی که من اونایی
رو که دوست دارم اذیت
میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!
دختر:
من ازدست توچی کارکنم؟
پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره
چون تو تب وتاب
ملاقات توبودم… لیلی قرن
بیست ویکم من! دختر: چه دل قشنگی
داری تو!
چقدر به سادگی دلت حسودیم
میشه! پسر: صفای وجودت خانوم!
دختر: می دونی!
دلم… برای پیاده روی
هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های
کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای
بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات
را رفتن و دیدن
نگاه حسرت بار بقیه…
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!
پسر:
می دونم… می دونم… دل منم
تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…
برای بستنی
شاتوتی هایی که باهم
میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال
ساخته بودیم
ومن مردش بودم….! دختر:
یادته همیشه میگفتی به من میگفتی
“خاتون”
پسر:
آره… آخه تو منو یاد
دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
دختر:
ولی من که بور بودم! پسر:
باشه… فرقی نمی کنه! دختر:
آخ چه روزهایی بودن…
چقدردلم هوای دستای
مردونه ات رو کرده… وقتی توی
دستام گره می خوردن…
مجنون من… پسر: …
دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟
پسر: … دختر:
نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…
پسر: … دختر: الهی من بمیرم…
چشات چرا نمناکه…
فدای توبشم… پسر:
خدا… نه… (گریه دختر: چراگریه میکنی؟
پسر:
چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن
… من دوست ندارم مرد گریه کنه…
جلو این همه
آدم… بخند دیگه… بخند…
زودباش… پسر: وقتی دستاتو کم دارم
چطوری بخندم؟
کی اشکامو کنار بزنه که
گریه نکنم… دختر: بخند… و گرنه
منم گریه میکنماا
پسر: باشه… باشه…
تسلیم… گریه نمی کنم…
ولی نمی تونم بخندم دختر:
آفرین! حالا بگو برای کادو
ولنتاین چی خریدی؟ پسر:
توکه میدونی من از این
لوس بازی ها خوشم نمیاد…
ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…
دختر: چی…؟
زودباش بگو… آب از لب و
لوچه ام آویزون شد … پسر: … دختر:
دوباره ساکت شدی؟
پسر: برات… کادو…
(هق هق گریه… برات یه دسته گل گلایل!…
یه شیشه گلاب… ویه بغض
طولانی آوردم…! تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها
دیگه بدون تو خیابونها
صفایی نداره…! اینجاکناره خانه ی ابدیت
مینشینم و
فاتحه میخونم… نه… اشک و
فاتحه نه… اشک و فاتحه و دلتنگی امان…
خاتون من!
توخیلی وقته که… آرام
بخواب بای کوچ کرده ی من… دیگر نگران
قرصهای نخورده ام…
لباس اتو نکشیده ام….
و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک
های من هم نباش..۰!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…
دیگر از آن همه شیطنت و شلوغی خبری
نیست...
آنقدر به خاطره ضربدرهای جلوی اسمم چوب
روزگار را خوردم
که تبدیل شدم به ساکت ترین شاگرد کلاس
زندگی …
ﮔﺎﻫـــــﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟـــــﻢ ﻫﻮﺱ ﺷﯿﻄﻨﺖ
ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺍﺯ ﻫﻤـــــﺎﻥ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮎ ﺣــــــﺮﻑ ﺗﻮ
ﭘﺸــﺖ ﺑﻨﺪ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮎ ﻣﯿﮕﻮﯾــــﯽ :
ﻣﮕر ﺩﺳﺘـــــﻢ ﺑﻬــــﺖ ﻧﺮﺳـــــﻪ...
آتش زدن به یک “سرنوشت” کبریت نمی خواهد
که...
“پـــا” می خواهد … که لگد بزنی به همه
دارایی یک نفر … و … بـــــــــروی ...
همیشه بهم میگفت زندگیـــــمی ....
وقتی رفت من بهش گفتم : مگه من زندگـــیـــت
نیستم ؟؟؟
گفت : آدم برای رسیدن به عــشقـــش باید
از زندگـــیــــش بگذره...
ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﮕﻴﺮﻱ ﺑﻴﺎﻳﻲ ﻭ ﺻﺤﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻛﻨﻲ ؟
ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﻟﻢ یک ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺘﺎﺑﻲ ﺑﻜﺸﻲ ﻛﻪ
ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻣﻦ ﺭﻭﻱ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻫﻢ یک ﺧﻨﺪﻩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ
، ﻧﺮﺥ ﺧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﮔﺮﺍﻥ ﻧﻴﺴﺖ ؟
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی
را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگرد ، غمگینم …
خواستم آرزوهایم را به رخ روزهایم بکشم دیدم تو با
روزها
دست به یکی کرده ای ؛
آنها خودت را دارند و من فقط حسرتت را ؛ زبانم بند
آمد...
ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺎﻧﺪﯾﺪﺍ ﺷﺪﻡ ولی
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺰﯼ
ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﯽ
ﻣﺮﺍ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
کافی است ﺗﻨﻬﺎ ﺗــــﻮ ﻣﺮﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯽ ؛ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﭘﯿﺮﻭﺯﻡ ﮐﻦ …
از چشــم هـیچ کس نمیشود خـواند دوسـتمان دارد
یا نـــه !
بس کــه براى نفـر قبلى گریـــه کرده
حالت چشمانـش عــوض شده …
طــنـــاب دار را به گردنم انداختند....
گفتند:آخرین آرزوت چیه؟؟؟؟؟
گفتم :دیدار یار...
گفتند:یارت خستس..
راستش تا صبح طنــابــــتـــو بافته...