کاش خودت هم ....
کاش خودت هم .... مثل خاطراتت .....
برای ماندن سرسخت بودی...
شاید شور بود ...
بارانی که بیرحمانه روی سر تو و او میبارید که اینچنین نمکگیر دستهایش
شدی …
یادت مرا فراموش...
به سلامتی دختری که
سر سفره عقدش به جای گفتن با اجازه بزرگترا گفت
با اجازه ی عشقی که نذاشتن بهش برسم …
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید
نگاه کنی ............
سکوت کنی...................
بهونه هاشو به جون بخری...
تموم که شد آروم در گوشش بگی :با من نجنگ ، من دوست دارم …
آنقدر دوستش داشتم که وقت دعا
در حالیکه آرزویش را نمیدانستم ، آرزویش را من هم آرزو کردم...
آرزویمان چه زود به واقعیت رسید : رفـــــــــــــت …
میگویند فلانی شکست عشقی خورده !
اما نمیدانند که من بیچاره چقدر فداکارم . . .
له شدم زیر مشت و لگد خیانتش . . .
اما دم نزدم تا کسی ذره ای به عشقمان شک نکند